به محض ورود به خانه ات,
سکوت و تاریکی مطلق...
این فضای حکمفرماست...
در یک لحظه تمام خاطرات در جلوی چشمت تداعی
احساس تنهایی همانند بغض گلویت را فشار می دهد
امروز روزی که تو را امیدوار نگه داشته بود...ولی زهی خیال باطل
منصفانه ترین راه برای چیرگی بر این احساس ...اما آزار دهنده
امروز روز موعود است
مصمم در اجرای نقشه
هراسان از عاقبت آن
نوری بی جان توجهت را جلب می کند
نوری به مانند نور شمع
آهسته بسویش می روی
......................
آغوشی گرم با صورتی خیس را احساس می کنی
نجوایی در گوشت زمزمه می کند...
عزیزم دوستت دارم ...تولدت مبارک!!!
خیلی قشنگ بود..معلومه که تغییری دادی در پایان نوشته هات..چه عجب این بار به خوبی تمام شد;)
عالی بود
سلام دوست عزیز وبلاگ جالبی دارید عکسای جدید جعبه حتما به دردتون میخوره.....
این پست وادارم کرد نظر بدم..خیلی قشنگ بود
خوجل بود مهیاررررررررررررررررررررررر