-
آرزوی من
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 01:00
اگه اون که کنارته تورو بیشتر از من میخواد..اگه با همون راحتی اگه باهات راه میاد..اگه روزگار بد تورو ازم گرفته..اگه خاطرات خوبمون از خاطرت رفته..............از همون روزای اول میدونستم نمیمونی..میدونستم نمیتونی عشقو تو چشمام بخونی.. از همون روزای اول دل تو با دیگری بود.. کاش همیشه پات بمونه اون که عشق بهتری...
-
باید برم!!!
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 23:36
قید تموم دنیا رو بخاطرت زدم,هرکاری گفتی کردمو هرجایی گفتی اومدم گفتی اگه عاشقمی همیشه هرچی من میگم,گفتم به چشم بخاطرت من حتی جونمم میدم حالا میگی باید برم برمو تنهات بزارم,دیگه باید چیکار کنم تا بدونی دوست دارم مگه قرار عشقمون تا آخر دنیا نبود؟,اینجوری بی وفا نشو عشقمون اینجوری نبود گفتی اگه دوسم داری غرورتو بزار...
-
ترس
جمعه 7 آبانماه سال 1389 23:28
دستم را بگیر نجاتت میدهم باور نمی کنی؟ احمق نباش! دستت را به من بده ... غرق میشوی! هنوز از دستانم می ترسی؟
-
خوشبخت
شنبه 2 مردادماه سال 1389 22:21
با تو خوشبخت میشوم یک روز :این تجسم برای من کافیست اینکه شاید تو هم دچار منی...این توهم برای من کافیست پشت این اشک ها صبورم من؛ مثل دیوانه های زنجیری امتحان کن چگونه میمیرم ؛یک تبسم برای من کافیست مثل یک وسوسه به دور تنم؛ با تو و عطر تو می آمیزم گرچه دوری؛ تو دوری از دستم؛بوی گندم برای من کافیست پوستم از تو باز...
-
دلگیر
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 03:02
دلگیرم ... دلگیرم از تو که با پوزخند مرا بدرقه می کنی دلگیرم از دوست که در خوشی یادم نمی کند دلگیرم از دشمنم که تهدیدهایش در حد حرف باقی می ماند دلگیرم از این دنیا که هیچ وقت بر وفق مراد نیست دلگیرم از زمین که با وسعتش پستی و بلندی بسیار دارد دلگیرم از زمان که در ایام خوشی به تندی می گذرد دلگیرم از آسمان که در گریه...
-
مرگ
سهشنبه 17 آذرماه سال 1388 04:18
مرگ هزاران درب دارد مرگ نقابی ست که در لحظه ی وقوع فرو می افتد مرگ درمان تمام دردها ست مرگ در تعداد,هر لحظه از زندگان پیشی می گیرد مرگ راه فرار ندارد,مگر لذت بردن از میسر پیمایشش مرگ داوطلبان زیادی دارد مرگ هر انسان(بهتر بگوییم)هر جانداری را به کام خود می کشد مرگ نود درصد در بستر به سراغ قربانی خود میآید مرگ دروازه ای...
-
...
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1388 14:15
ببین زیبا ،صدایت می کنم حالا همین حالا،قسم می خورم که نامم را کنار نام تو تا انتهای کهکشانها نیز خواهم برد. ببین زیبا،هزاران بار دیگر باز می گویم ،ترا با عشق خود،با دست خود با قلب سرشار از جنون خود شبی افسانه خواهم کرد. تو زیبایی فقط دیوانه ام کردی،ببین با عشق چشمت آخر سر من چه خواهم کرد! و در آخر... نمی دانم راه...
-
خدایا
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 23:59
خدایا,از گناه شوخی های کوچکی که با تو کرده ام درگذر,تا من هم از شوخی بزرگی که با من کرده ای درگذرم .
-
خر
سهشنبه 5 آبانماه سال 1388 13:30
هنگامی که ماهیها به پرواز و درختان به حرکت در آمدند و خرماها بر خارها روییدند هنگامی که ماه به خون نشست من بی تردید زاده شدم. با سری دیو آسا و فریادی بیمار و گوشهایی که به بالهای آشفته می ماندند ریشخند زنده ی شیطان در میان همه ی چهارپایان... آری در میان همه ی چهارپایان!
-
توان
شنبه 25 مهرماه سال 1388 23:31
خوابیدن بر روی ریل چشم انتظار حضور قطار چشم های خیره شده به آسمان گوش به صدای آمدنش اشک های جاری شده لغزان بر روی گونه ها لبهای بهم فشرده حکایت از نشکستن بغض اضطراب کشنده مرور گذشته به صورت پراکنده گذشتن لحظات به تندی مرور خاطرات به کندی وضوح صدا هر لحظه بیشتر و بیشتر اما شهامت از صرفنظر کردن کمتر و کمتر تنها دلگرمی:...
-
زهر
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 02:49
نوش جانت ... نوش جانت زهری که گوارای وجودت بود...
-
دردانه تاریکی
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 22:45
بازگشت از سیاهی هجوم دسته جمعی فریاد بی صدا دستانی رو به آسمان بلند چشمانی همیشه منتظر دگرگون ساختن خویشتن پنجره ای به سوی خوشی دیوانه ی گریان انتهای راه سراب زندگی خسته از مکررات ارضا از مستی بی هدف در پی نتیجه سیاهی بال امید به صعود تشنه محبت خسته از تنهایی دست تقدیر بازی سرنوشت طعم تلخ غربت دیار باقی . . . ... این...
-
تولد
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 18:11
به محض ورود به خانه ات, سکوت و تاریکی مطلق... این فضای حکمفرماست... در یک لحظه تمام خاطرات در جلوی چشمت تداعی احساس تنهایی همانند بغض گلویت را فشار می دهد امروز روزی که تو را امیدوار نگه داشته بود...ولی زهی خیال باطل منصفانه ترین راه برای چیرگی بر این احساس ...اما آزار دهنده امروز روز موعود است مصمم در اجرای نقشه...
-
قمار زندگی
جمعه 3 مهرماه سال 1388 16:03
یک هفت تیر یک فشنگ و شش جای خالی... بازی جالبیست...بازی مرگ و زندگی بزرگترین قمار زندگی...برنده کیست؟ آینه یا تو؟ روبه روی هم به انتظار شروع بازی...اما... برنده کیست؟ تو یا تصویر تو؟ بی شک هر دو برنده اند چون تویی که دیگر وجود نخواهی داشت.
-
دالان مرگ
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 06:02
به انتها نگاه کن در این تاریکی مالامال کور سویی از دور پیدا گام های لرزان,چشم های ترسان صدایی که تو را فرا می خواند نا آشنا اما امید بخش چشم به راهی اما... وقت,وقت رفتن است
-
نوزاد
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 02:37
من چه هستم؟ نوزادی که در قعر شب می گرید: نوزادی که برای روشنایی ناله می کند: جز گریه زبانی نمی شناسد.
-
پرواز
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 15:35
من صعود می کنم,پرواز می کنم. ای گور,پس شادکامی تو کجاست؟ ای مرگ,پس نیشتر تو کجاست؟
-
تکامل
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1388 02:48
انتهای راه مرگ است, تکامل در انتهاست, هیچ چیز کامل نیست, یک معادله با سه مجهول.
-
خواب
شنبه 21 شهریورماه سال 1388 04:01
دل در آغاز خواهان لذت است و آنگاه به درد راضیست, سپس به آن داروهای کوچک که رنجها را تخدیر می کنند. آنگاه به خواب رفتن, و سر انجام اگر که مشیت بازجویش باشد, مزیت در گذشتن.
-
نقطه ی پایان
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1388 00:49
آنچه را که ما آغاز می نامیم, در حقیقت پایان است, و برای پایان دادن باید بیاغازیم. نقطه ی پایان,نقطه ی آغاز از برای ماست.
-
رویا
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 01:49
رویاهایم را زیر گامهای تو گسترده ام; آهسته رو,مبادا پا بر رویاهایم بگذاری.
-
زندگی
جمعه 6 شهریورماه سال 1388 13:07
دنیای بس بزرگ, و بسیار کارها که پیش روست, و چه اندک کارهایی که انجام شده; این است زندگی.
-
زیستن
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 22:03
اگر بتوانم دلی را از شکستن باز دارم, بیهوده نزیسته ام, اگر بتوانم رنجی را بکاهم, یا دردی را مرهم نهم یا مرغکی رنجور را به آشیانه باز آورم, حاشا,بیهوده نزیسته ام.
-
مرگ
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 18:18
مرگ,افتخار خدایان و پستوی پربرکت آسمان است مرگ, ثروت تهیدستان و زادگاه دیرین آنان است مرگ,دروازه ای است که بر آسمانهای نادیده گشوده اند.
-
هیچ کس!
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 14:46
من هیچ کسم!تو کیستی؟ توهم آیا هیچ کسی؟ پس ما یک جفتیم. به هیچ کس مگو! مبادا رسوایمان کنند.