دلگیر

دلگیرم ...

دلگیرم از تو که با پوزخند مرا بدرقه می کنی

دلگیرم از دوست که در خوشی یادم نمی کند

دلگیرم از دشمنم که تهدیدهایش در حد حرف باقی می ماند

دلگیرم از این دنیا که هیچ وقت بر وفق مراد نیست

دلگیرم از زمین که با وسعتش پستی و بلندی بسیار دارد

دلگیرم از زمان که در ایام خوشی به تندی می گذرد

دلگیرم از آسمان که در گریه مرا یاری نمی دهد

دلگیرم از خورشید که در تاریکی فریادرسم نیست

دلگیرم از ماه که در شب های تنهایی ام پشت ابرها پنهان می شود

...

.

.

خدایا از توهم دلگیرم...!؟

دلگیرم از خدا که با این همه بار گناه بازهم لطفش را از من دریغ نمی کند.

در این شب تنهاییم با تمام وجودم در درون خود فریاد می کشم که...خدا دوستت دارم



مرگ

 

مرگ هزاران درب دارد 

مرگ نقابی ست که در لحظه ی وقوع فرو می افتد 

مرگ درمان تمام دردها ست 

مرگ در تعداد,هر لحظه از زندگان پیشی می گیرد 

مرگ راه فرار ندارد,مگر لذت بردن از میسر پیمایشش 

مرگ داوطلبان زیادی دارد 

مرگ هر انسان(بهتر بگوییم)هر جانداری را به کام خود می کشد 

مرگ نود درصد در بستر به سراغ قربانی خود میآید 

مرگ دروازه ای ست بر آسمان های نادیده 

مرگ ثروت تهیدستان و زادگاه دیرین آنهاست 

مرگ پاسخی به تمام پرسش های زندگی ست 

مرگ همانا درد واپسین است 

مرگ لای چین قبا پنهان است 

مرگ تنها چیزی ست که بشر موفق به خدشه دار شدن او نشده است 

مرگ چیزی ست آن چنان شگرف 

مرگ همچون زندگی یک دگرگونی ست 

مرگ به مانند خوابی خوش تورا در آغوش می کشد 

... 

مرگ هزاران درب دارد 

و ما بی تردید یکی را خواهیم یافت!!! 

...

  

ببین زیبا ،صدایت می کنم حالا همین حالا،قسم می خورم که نامم را

کنار نام تو تا انتهای کهکشانها نیز خواهم برد.

ببین زیبا،هزاران بار دیگر باز می گویم ،ترا با عشق خود،با دست خود


با قلب سرشار از جنون خود شبی افسانه خواهم کرد.

تو زیبایی فقط دیوانه ام کردی،ببین با عشق چشمت آخر سر من چه خواهم کرد!



و در آخر...



نمی دانم راه رسیدن به تو از کدام سوست؟

نمی دانم اگر به آسمان پرواز کنم کسی هست

که نشانی تو را به من دهد یانه؟دلم برایت تنگ

شده چه زود پر کشیدی...!!



بیش از چهل روز هست که با خاک هم آغوش شدی

جایی هم برای ما پیدا کن تا در اونجا هم باهم باشیم...

به امید آن روز

هر چه زودتر...(آمین)