خوابیدن بر روی ریل
چشم انتظار حضور قطار
چشم های خیره شده به آسمان
گوش به صدای آمدنش
اشک های جاری شده
لغزان بر روی گونه ها
لبهای بهم فشرده
حکایت از نشکستن بغض
اضطراب کشنده
مرور گذشته به صورت پراکنده
گذشتن لحظات به تندی
مرور خاطرات به کندی
وضوح صدا هر لحظه بیشتر و بیشتر
اما شهامت از صرفنظر کردن کمتر و کمتر
تنها دلگرمی:
نبودن در این دنیا
ندیدن این دنیا
آزاد برای همیشه
پرواز به سوی او.
ترسیدن از خشم خدا
رضایت از محکوم شدن توسط او
رهایی از محکوم شدن توسط بندگانش
تردید جایز نیست...
.
.
.
.
.
.
توانم را به دست گرفتم
و علیه تو به پا خاستم
توانم نه چندان بود
اما شهامتم دو چندان بود.
سلام ..آخرشو خدایی خیلی قشنگ اومدی
سلام. وبلاگ زیبایی ذاری .اگر مایل باشی با هم تبادل لینک کنیم. لطفا منو با اسمFarshad Editor لینک کنید و بعد بگید تا من شما رو با هر اسمی که خواستید لینک کنم. منتظرم
متنت فوق العاده بود
سلام ...جانه من مهیار اینا کپی هست یا خودت مینویسی؟
فوق العاده بود به منم یه سر بزن
به قول خودت خوشمان آمد