خدایا


خدایا,از گناه شوخی های کوچکی که با تو کرده ام درگذر,تا من هم از شوخی بزرگی که با من کرده ای درگذرم.


خر

هنگامی که ماهیها به پرواز و درختان به حرکت در آمدند

و خرماها بر خارها روییدند

هنگامی که ماه به خون نشست

من بی تردید زاده شدم.

با سری دیو آسا و فریادی بیمار

و گوشهایی که به بالهای آشفته می ماندند

ریشخند زنده ی شیطان

در میان همه ی چهارپایان...

آری

در میان همه ی چهارپایان!



توان

خوابیدن بر روی ریل

چشم انتظار حضور قطار

چشم های خیره شده به آسمان

گوش به صدای آمدنش

اشک های جاری شده

لغزان بر روی گونه ها

لبهای بهم فشرده

حکایت از نشکستن بغض

اضطراب کشنده

مرور گذشته به صورت پراکنده

گذشتن لحظات به تندی

مرور خاطرات به کندی

وضوح صدا هر لحظه بیشتر و بیشتر

اما شهامت از صرفنظر کردن کمتر و کمتر

تنها دلگرمی:

نبودن در این دنیا

ندیدن این دنیا

آزاد برای همیشه

پرواز به سوی او.

ترسیدن از خشم خدا

رضایت از محکوم شدن توسط او

رهایی از محکوم شدن توسط بندگانش

تردید جایز نیست...

.

.

.

.

.

.

توانم را به دست گرفتم

و علیه تو به پا خاستم

توانم نه چندان بود

اما شهامتم دو چندان بود.



زهر

نوش جانت ...

نوش جانت زهری که گوارای وجودت بود...


دردانه تاریکی

بازگشت از سیاهی

هجوم دسته جمعی

فریاد بی صدا

دستانی رو به آسمان بلند

چشمانی همیشه منتظر

دگرگون ساختن خویشتن

پنجره ای به سوی خوشی

دیوانه ی گریان

انتهای راه

سراب زندگی

خسته از مکررات

ارضا از مستی

بی هدف در پی نتیجه

سیاهی بال

امید به صعود

تشنه محبت

خسته از تنهایی

دست تقدیر

بازی سرنوشت

طعم تلخ غربت

دیار باقی

.

.

.

...

این است دردانه تاریکی


تولد

به محض ورود به خانه ات,

سکوت و تاریکی مطلق...

این فضای حکمفرماست...

در یک لحظه تمام خاطرات در جلوی چشمت تداعی

احساس تنهایی همانند بغض گلویت را فشار می دهد

امروز روزی که تو را امیدوار نگه داشته بود...ولی زهی خیال باطل

منصفانه ترین راه برای چیرگی بر این احساس ...اما آزار دهنده

امروز روز موعود است

مصمم در اجرای نقشه

هراسان از عاقبت آن

نوری بی جان توجهت را جلب می کند

نوری به مانند نور شمع

آهسته بسویش می روی

......................

آغوشی گرم با صورتی خیس را احساس می کنی

نجوایی در گوشت زمزمه می کند...


عزیزم دوستت دارم ...تولدت مبارک!!!



قمار زندگی


یک هفت تیر  یک فشنگ و شش جای خالی...

بازی جالبیست...بازی مرگ و زندگی

بزرگترین قمار زندگی...برنده کیست؟

آینه یا تو؟

روبه روی هم به انتظار شروع بازی...اما...

برنده کیست؟

تو یا تصویر تو؟

بی شک هر دو برنده اند

چون تویی که دیگر وجود نخواهی داشت.