به انتها نگاه کن
در این تاریکی مالامال
کور سویی از دور پیدا
گام های لرزان,چشم های ترسان
صدایی که تو را فرا می خواند
نا آشنا اما امید بخش
چشم به راهی اما...
وقت,وقت رفتن است
من چه هستم؟
نوزادی که در قعر شب می گرید:
نوزادی که برای روشنایی ناله می کند:
جز گریه زبانی نمی شناسد.
دل در آغاز خواهان لذت است
و آنگاه به درد راضیست,
سپس به آن داروهای کوچک
که رنجها را تخدیر می کنند.
آنگاه به خواب رفتن,
و سر انجام اگر که
مشیت بازجویش باشد,
مزیت در گذشتن.
آنچه را که ما آغاز می نامیم,
در حقیقت پایان است,
و برای پایان دادن باید بیاغازیم.
نقطه ی پایان,نقطه ی آغاز از برای ماست.