آرزوی من


اگه اون که کنارته تورو بیشتر از من میخواد..اگه با همون راحتی اگه باهات راه میاد..اگه روزگار بد تورو ازم گرفته..اگه خاطرات خوبمون از خاطرت رفته..............از همون روزای اول میدونستم نمیمونی..میدونستم نمیتونی عشقو تو چشمام بخونی.. از همون روزای اول دل تو با دیگری بود.. کاش همیشه پات بمونه اون که عشق بهتری بود..خوشبختیت آرزومه حتی اگه با من نباشی..حتی اگه از خاطرهام جداشی


باید برم!!!



قید تموم دنیا رو بخاطرت زدم,هرکاری گفتی کردمو هرجایی گفتی اومدم


گفتی اگه عاشقمی همیشه هرچی من میگم,گفتم به چشم بخاطرت من حتی جونمم میدم


حالا میگی باید برم برمو تنهات بزارم,دیگه باید چیکار کنم تا بدونی دوست دارم


مگه قرار عشقمون تا آخر دنیا نبود؟,اینجوری بی وفا نشو عشقمون اینجوری نبود


گفتی اگه دوسم داری غرورتو بزار کنار,واسه یه بارم که شده خودتو جای من بزار


دیگه باید چیکار کنم که بدونی دوست دارم,چشماتو روی من نبند من اینطور طاقت ندارم


ترس



دستم را بگیر
نجاتت میدهم
باور نمی کنی؟
احمق نباش!
دستت را به من بده
...غرق میشوی!
هنوز از دستانم می ترسی؟

خوشبخت


با تو خوشبخت
میشوم یک روز :این تجسم برای من کافیست
اینکه شاید
تو هم دچار منی...این توهم برای من کافیست

پشت این اشک
ها صبورم من؛ مثل دیوانه های زنجیری
امتحان کن
چگونه میمیرم ؛یک تبسم برای من کافیست

مثل یک وسوسه
به دور تنم؛ با تو و عطر تو می آمیزم
گرچه دوری؛
تو دوری از دستم؛بوی گندم برای من کافیست

پوستم از تو
باز میترکد!و تو مرگ مرا نمی بینی
در تو زنده

بگور خواهم شد؛این تلاطم برای من کافیست



دلگیر

دلگیرم ...

دلگیرم از تو که با پوزخند مرا بدرقه می کنی

دلگیرم از دوست که در خوشی یادم نمی کند

دلگیرم از دشمنم که تهدیدهایش در حد حرف باقی می ماند

دلگیرم از این دنیا که هیچ وقت بر وفق مراد نیست

دلگیرم از زمین که با وسعتش پستی و بلندی بسیار دارد

دلگیرم از زمان که در ایام خوشی به تندی می گذرد

دلگیرم از آسمان که در گریه مرا یاری نمی دهد

دلگیرم از خورشید که در تاریکی فریادرسم نیست

دلگیرم از ماه که در شب های تنهایی ام پشت ابرها پنهان می شود

...

.

.

خدایا از توهم دلگیرم...!؟

دلگیرم از خدا که با این همه بار گناه بازهم لطفش را از من دریغ نمی کند.

در این شب تنهاییم با تمام وجودم در درون خود فریاد می کشم که...خدا دوستت دارم



مرگ

 

مرگ هزاران درب دارد 

مرگ نقابی ست که در لحظه ی وقوع فرو می افتد 

مرگ درمان تمام دردها ست 

مرگ در تعداد,هر لحظه از زندگان پیشی می گیرد 

مرگ راه فرار ندارد,مگر لذت بردن از میسر پیمایشش 

مرگ داوطلبان زیادی دارد 

مرگ هر انسان(بهتر بگوییم)هر جانداری را به کام خود می کشد 

مرگ نود درصد در بستر به سراغ قربانی خود میآید 

مرگ دروازه ای ست بر آسمان های نادیده 

مرگ ثروت تهیدستان و زادگاه دیرین آنهاست 

مرگ پاسخی به تمام پرسش های زندگی ست 

مرگ همانا درد واپسین است 

مرگ لای چین قبا پنهان است 

مرگ تنها چیزی ست که بشر موفق به خدشه دار شدن او نشده است 

مرگ چیزی ست آن چنان شگرف 

مرگ همچون زندگی یک دگرگونی ست 

مرگ به مانند خوابی خوش تورا در آغوش می کشد 

... 

مرگ هزاران درب دارد 

و ما بی تردید یکی را خواهیم یافت!!! 

...

  

ببین زیبا ،صدایت می کنم حالا همین حالا،قسم می خورم که نامم را

کنار نام تو تا انتهای کهکشانها نیز خواهم برد.

ببین زیبا،هزاران بار دیگر باز می گویم ،ترا با عشق خود،با دست خود


با قلب سرشار از جنون خود شبی افسانه خواهم کرد.

تو زیبایی فقط دیوانه ام کردی،ببین با عشق چشمت آخر سر من چه خواهم کرد!



و در آخر...



نمی دانم راه رسیدن به تو از کدام سوست؟

نمی دانم اگر به آسمان پرواز کنم کسی هست

که نشانی تو را به من دهد یانه؟دلم برایت تنگ

شده چه زود پر کشیدی...!!



بیش از چهل روز هست که با خاک هم آغوش شدی

جایی هم برای ما پیدا کن تا در اونجا هم باهم باشیم...

به امید آن روز

هر چه زودتر...(آمین)